مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد لاجَرَم با پای دل در سیـر ابجد پَـر زدم شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد شصت و نه دفعه توسل؛ باب حاجت وا نشد در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید یا حسـیـنـی گـفـتـم و دلـداده زیـنب شدم هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش بعدلالا؛ گـریـههـا پـایـان نمیگـیرد چرا ابرها لبـریز؛ پس بـاران نمیگـیرد چرا طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا شاه تشـنه در بـغـل قرآن نمیگـیرد چرا رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد عقل سینه چاک کرد و ناگهان بیهوش شد عشق شد آرام تا با عـشق هم آغوش شد کربلا در جلوه آمد؛ زخـمها سـرباز کرد چشمها را باز کرد و عـاشـقی آغـاز شد دل برفت از دست و یک آن روح در پرواز شد لای لایی برادر خواهرش را خواب کرد هر دوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر هر دو مؤمن هر دو تا آئـیـنه دار یکدگر هر دوتا واحد شدند و عشقشان مشروح بود مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است موج دریاها حسین و ابرباران زینب است این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق مادر کربـبـلا بـانـوی هـم پـیـمان عـشق کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق بانویی که کفّه غم را کفایت کرد اوست بانوی معصومه خانوم جـلـیله کیست او پاک از هر نوع؛ اخلاق رذیله کیست او کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سر نداد دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست آن کسی که میزند بر کشتهاش لبخند اوست با دو رکعت عشق حتی از نوافل هم گذشت چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او با تمـام عـشـق اصـرار پـیـاپـی کـرد او عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچههاش الغرض این زینبی که کعبۀ منظـور بود آنکه از همسایهها هم سایه اش مستوربود بیمحارم از مسیر کوفه سمت شام رفت |